میشد حدس زد که با نوشتن مطلبی با نام به کجا با کامنتهایی نامربوط و یا توهینآمیز مواجه بشوم (نمونه)، در صورتی که اگر این وبلاگ را دنبال کرده باشید متوجه میشوید که یک وبلاگ سیاسی نیست و مطالب مربوط به سیاست در آن به ندرت پیدا میشود و یا نمیشود (بستگی به تعریف شما از سیاست دارد البته) حالا شما وبلاگهایی را فرض کنید که سیاسی مینویسند، ببینید آنها چه حوصله و صبری باید داشته باشند که با نوشتن این مطالب و شنیدن دشنامها خم به ابرو نیاورند.
قصدم پاسخ دادن به اینگونه سخنان نیست و فقط یک نکته را خواستم تذکر بدهم برای دوستی که کامنتی گذاشته بود و به جای ایمیل خود آدرس nadaram@yahoo.com را وارد نموده بود ( و از طرفی هم گفته بود که از خوانندگان پر و پا قرص شیدا هست ) و همچنین برای بقیهی دوستان، اگر کامنتی میگذارید بهتر است که با آدرس صحیح پست الکترونیکی خود بگذارید و نه با استفاده از نامهای مستعار و یا ایمیلهای نا مربوط، اگر برایتان بحث و نویسندهی آن اینقدر ارزش دارد که میخواهید در جواب نوشتن کامنت پاسخی دریافت کنید مطمین باشید ایمیل خود را درست وارد کردهاید وگرنه مشخص میشود که نه تنها بحث برایتان مهم نبوده و نه نویسنده و نه خوانندگان وبلاگ، برای همین انتظار تایید نشدن کامنت را هم داشته باشید.
امروزه دیگر فکر کنم هر کسی در اینترنت میگردد یک آدرس ایمیل داشته باشد و کسانی هم که به تعداد انگشتهای دست و پایشان آدرس ایمیل دارند و نداشتن آدرس ایمیل ( حالا آدرس وبلاگ، پروفایل تو یاهو 360 و یا اورکات پیشکش ) نشان از بیشخصیتی اینترنتی شما دارد.
۱۳۸۵/۱۱/۲۸
۱۳۸۵/۱۱/۱۹
خاطره
غزل زیبای من بودی،
هر شب که میخواندمت
زیباترین نام جهانم بودی،
هنگامی که برای دیگران میگفتمت،
رویای زیبای منی،
رویایی دست یافتنی، هنگامی که در خوابم
دوستانه تریم دوستم،
مستانهترین چشمانم،
همهاش بودی،
...
یعنی همهاش همین بود؟
دیدن و دوست داشتن و دوست داشته شدن،
بعد هم جدایی ؟
همهاش همین است، دل بستن و دل کندن
مگر نیست ؟
...
مگر یادت نیست دل بستنهایمان را
دل دادنهایمان
عاشق شدنهایمان
مگر فراموششان کردی
به یاد پیر بانویت،
به یاد ...
...
دل بستن ساده است
دل بسته کردن سخت،
دل دادن آسانه،
دوست داشته شدن سخت،
ولی نه دل کندن ساده است
نه دل کندانده شدن،
پس آن همه خاطره،
بعد از آن همه جوانی
...
را با کسی بگوییم ؟
یا خاطره هستن که برا خودمان بمانه ؟
...
اگر بردیش مال خودت ولی خاطرههام
را بگذار باشن، مال خودم
...
نوشته شده 2:48 بامداد
18 بهمن 1385
8 فوریه 2007
بین نوشتن مطلبی برای کلاس محرمانگی داده
هر شب که میخواندمت
زیباترین نام جهانم بودی،
هنگامی که برای دیگران میگفتمت،
رویای زیبای منی،
رویایی دست یافتنی، هنگامی که در خوابم
دوستانه تریم دوستم،
مستانهترین چشمانم،
همهاش بودی،
...
یعنی همهاش همین بود؟
دیدن و دوست داشتن و دوست داشته شدن،
بعد هم جدایی ؟
همهاش همین است، دل بستن و دل کندن
مگر نیست ؟
...
مگر یادت نیست دل بستنهایمان را
دل دادنهایمان
عاشق شدنهایمان
مگر فراموششان کردی
به یاد پیر بانویت،
به یاد ...
...
دل بستن ساده است
دل بسته کردن سخت،
دل دادن آسانه،
دوست داشته شدن سخت،
ولی نه دل کندن ساده است
نه دل کندانده شدن،
پس آن همه خاطره،
بعد از آن همه جوانی
...
را با کسی بگوییم ؟
یا خاطره هستن که برا خودمان بمانه ؟
...
اگر بردیش مال خودت ولی خاطرههام
را بگذار باشن، مال خودم
...
نوشته شده 2:48 بامداد
18 بهمن 1385
8 فوریه 2007
بین نوشتن مطلبی برای کلاس محرمانگی داده
اشتراک در:
پستها (Atom)