۱۴۰۱/۸/۳

معادل پارسی کلمات عربی در زبان فارسی

ممکن است از خودتان پرسیده باشید که معادل کلماتی که به زبان فارسی رخنه کرده‌اند چه کلماتی هستند. یک چندتایی را که در زیر از گوشه و کنار دور هم آوردم برای دیدار شما به نمایش می‌گذارم.
 
هجری شمسی = سال خورشیدی
وطن = میهن
لطفا = خواهشمندم
انشالله = امیدوارم / به امید یزدان
ممنون = سپاس
دعا کردن = نیایش
اعتماد به نفس = خودباوری
فوت شد = درگذشت
انتقام گرفتن = تلافی کردن
ایرانی الاصل = ایرانی تبار
ضد عفونی کردن = گندزدایی کردن
قطع کردن = بریدن
خلیج فارس = کنداب پارس
خروج = برون رفت
فارسی = پارسی
بسم الله الرحمن الرحیم = بنام یزدان
سلام = درود/نیک روز (واژه دوران ساسانی)
خداحافظ = بدرود
اسم = نام
دیکتاتور = خودکامه
واضح = روشن
تظاهرات = راهپیمایی
سالم = تندرست
نجس = ناپاک
نظارات = بازرسی
وسط = میان
حیا = آبرو
تغییر = دگرگونی
اخیرا = به تازگی
حمایت = پشتیبانی
رفاقت = دوستی
طرف = سوی
لطف = مهر
ماجرا = سرگذشت
نجات = رهایی
احتیاج = نیاز
چطور = چگونه
حرف = سخن
حرکت = جنبش
سوال = پرسش
جواب = پاسخ
لباس = پوشاک
وسیله = ابزار
احمق = نادان
احسنت = افرین
تصادف = برخورد
حقیقت = راستی
صورت = چهره
احترام = ارج
حالا = اکنون
حرارت = گرما
عزیز = دلبند
عصر = شامگاه
مجروح = زخمی
تعطیل = بسته
عقل = خرد
حیوان = جانور
سعی = کوشش
فارغ‌التحصیل = دانش‌آموخته
انشا = نوشتار
منتظر = شکیبا/بردبار
صلح = سازش
اطلاع = اگاهی
حمل و نقل = ترابری
لهجه = گویش
انعکاس = بازتاب
قیمت = بها
مقصر = گناهکار
ترجمه = برگردان
رطوبت = نم
تقویم = سالنامه
قصه = داستان
اسطوره = افسانه
خسیس = کنس
جریمه = تاوان
مزرعه = کشتزار
خیاط = جامه دوز
حرام = ناروا
ثروت = دارایی
مشاهیر = نام اوران
بزاق = آب دهن
تاسف = افسوس
تقلب = دغل کاری
وفات = درگذشت
وجود = هستی
معاصر = امروزی
نبض = تپش
انواع = گونه ها
خوف = ترس
برکه = آبگیر
امر = فرمایش
منقل = آتشدان
معروف = سرشناس
قدیمی = کهن
غلیظ = چگال
رقص = پایکوبی
قصر = کاخ
قرن = سده
فحش = ناسزا
واقعا = به راستی
تاسیس = راه اندازی
عدالت = دادگری
عدد = شماره
مبارک = خجسته باد/پیروز باد
منتظر = چشم به راه
مقاله = نوشتار
ایجاد کردن = پدید اوردن
اهدا کردن = پیشکش کردن
افتخار = سربلندی
افراط = زیاده روی
افسوس = دریغا
بی خبر = ناآگاه
عقاید = باور ها
کدورت = دلگیری
مجانی = رایگان
مجبور = ناچار
قاتل = آدمکش
عجب = شگفت
فقط = تنها
چرا زحمت کشیدید؟ = چرا رنجه فرمودید
قابل شما را ندارد = سزاوارتان نیست
مبدا = خاستگاه
قبض = رسید
به قول = به گفته
برخی مواقع = گاهی
مدنظر = دلخواه
سمبل = نماد
منحصر به فرد = بی همتا
کلمه عبور = گذرواژه
فاصله گرفتن = دور شدن
تحقیقات = پژوهش
قفس = گنجه
تمام شده = پایان یافته
ادب = خوشخویی
بی احساس = سنگدل
اساسی = بنیادی
موزه = دیرین کده
حقوق = مزد
عادت کردن = خو گرفتن
تحمل = تاب
منجمد = یخبسته
تعادل = ترازمندی
عصبانیت = خشم
معلم = آموزگار/آموزنده
فرصت = زمان
مدرسه = آموزشگاه
خانه = سرا
خوشحال = سرخوش/دلشاد/شادمان
استقلال = خودسالاری
اعتصاب = دست کشیدن از کار
مشکل = دشواری
عمدا = دانسته
اتحاد = همبستگی
استعفا = کناره گیری
اسفند = اسپند
اسفناج = اسپناچ
امداد = یاری
امتیاز = برتری
امتحان = ازمون/ازمایش
جنایت = تبهکاری
جنایتکار = تبهکار
اذیت = ازار
قانون = آسا/فردید
حق = راست/سزا
عالی = برجسته/والا
مطلب = گفتار/نوشته
علم = دانش
علمی = دانشوارانه
منتقل = ترابری
نفوذ = رخنه
معادل = هم ارز/ برابر
تولدت مبارک = زادروزت پیروز

۱۳۹۹/۱۰/۲۴

گفتارنيک، كردارنيک، انديشه‌ی نيک - هر كس كه دارد باشد او را پيشه‌ی نيک - دارندگان اين نشان يزدان پرستند - هستند و از ياران ما هر جا كه هستند


شد فرودين به‌به، بس دلنشين به‌به
ايران شد از نسيمش خلد برين به‌به
ساقی بيار آن آب و آتش گون زچرخشت
مارا بنوشان جرعه‌ای از ياد زرتشت
اكنون نمی‌دانی مگر فصل بهار است
جامی كرم فرما كه دل‌ها بی‌قرار است
هست اين بهار شيرين از يادگار ديرين
كس نمی‌كند فراموش آيين شت زراتشت
جشن نياكان است روز درخشان است
اين جشن باستانی مخصوص ايران است
آن سان كه گردد خور ز خاور آشكارا
شد مهر زرتشت پيمبر آشكارا
از مقدم خود كشور جم را جوان كرد
ايرانيان را سربلند و شادمان كرد
از كيش پاك يزدان‌، شد اهرمن گريزان
كس نمی‌كند فراموش آيين شت زراتشت
ای ملت ديرين بنگر بر اين آيين
اندرز آسمانی اندر اوستا بين
گفتارنيک، كردارنيک، انديشه‌ی نيک
هر كس كه دارد باشد او را پيشه‌ی نيک
دارندگان اين نشان يزدان پرستند
هستند و از ياران ما هر جا كه هستند
تا گردش زمان است تا دور آسمان است
كس نمی‌كند فراموش آيين شت زراتشت
ای زاده سيروس ای پور كيكاووس
ديگر مشو هراسان ديگر مخور افسوس
بگرفته اهريمن به لب از حيرت انگشت
لرزد چو بيند اقتدار مهد زرتشت
تا سدره و كشتی به تن پيوسته داريم
از اهرمن‌های زمان ترسی نداريم
تا گردش زمان است تا دور آسمان است
كس نمی‌كند فراموش آيين شت زراتشت


۱۳۹۸/۱۰/۶

در جریان است!

‍‌کم کم که به گرده‌ی 'آدم بزرگها' وارد می‌شوی و به خودت می‌آیی و داری دست و پایی می‌زنی و زند‌گی‌ات را ساخته‌ای. به روال زندگی‌ات عادت کردی، که یک دفعه زندگی تلنگری بهت می‌زند که من را از یاد نبر.

 آنهایی که دور و برت بودند کم کم از کنارت بار سفر را می‌بندند و می‌روند. اول از نسلهای پیشین‌ آغاز می‌شود، آنهایی که بهشان بسیار نزدیک بودی و اگر نه روزانه ولی هفتگی می‌دیدی‌اشان و با هم نزدیک بودید رخت سفر بر بستند. یک کم به خودت می‌آیی و می‌گویی نسل بعد که بار سفر را ببندند، نسل من و توست. دیگر آن قدری از زندگی باقی نمانده. به نیمه‌ی راه رسیدی! یا کمینه‌اش امیدواری که نیمه‌ی راه را دیده باشی.

در این حال و اوضاع هستی و دوباره داری به زندگی روزانه‌ات عادت می‌کنی، که یک هو می‌بینی یکی از همکارانت از پیشتان می‌رود. همکاری که نه از نسل پیشینت بتوانی بیانگاریش، بلکه تنها از تو یک دهه سنش بیشتر بوده و بیشتر یکی از هم نسلانت به حساب می‌آید تا از نسل پیشینت!

زندگی را که با درنگ بیشتری درش می‌نگری، می‌بینی که خیلی به سن و نسل و سال هم وقعی نمی‌نهد. کسانی را می‌شناسم که در نوجوانی، یا حتی خردسالی‌اشان از پیش ما رفته‌اند. یاد دارم پدربزرگ و مادربزرگ‌هایی را که برای نوه‌های خود اشکبار بوده‌اند، مادران و پدرانی را چنین نیز. 

در آخرش که بنگری، همه و همه و همه در یک جا خواهیم رفتن. تنها یاد و خاطره‌هایمان هست که با دیگران می‌ماند. من و شما هم که از یادشان برویم، دیگر به راستی است که زندگی را بدرود گفته‌ایم. و آن گونه است که به راستی بار سفر را بسته‌ایم. یاد این غزل از سعدی می‌افتم که می‌گوید.

گل بیخار میسر نشود در بستان
گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

چه زیباتر که هر کار و کردار و پنداری که می‌کنیم برای این باشد که نام نیک‌(تر)ی از ما در این دنیا بماند. که این‌گونه هم دنیای بهتری خواهیم داشت و هم زندگانی درازتری، که مردمان بیشتری و به درازای بیشتری از ما یاد می‌کنند و به نیکی و شادی از ما یاد خواهند کرد.

متن کامل شعر:

دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند
گر همه ملک جهانست به هیچش نخرند

تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی
که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند

این سراییست که البته خلل خواهد کرد
خنک آن قوم که در بند سرای دگرند

دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان
حق عیانست ولی طایفه‌ای بی‌بصرند

ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست
دیگران در شکم مادر و پشت پدرند

گوسفندی برد این گرگ معود هر روز
گوسفندان دگر خیره درو می‌نگرند

آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک
عاقبت خاک شد و خلق به دو می‌گذرند

کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق
تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند

گل بیخار میسر نشود در بستان
گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

۱۳۹۷/۱/۱۲

۳۷۵۳امین زادروز اشوزرتشت



در چنین روزی زرتشت چشم به این گیتی گشود و هنوز که هنوز هست ایرانیان و زرتشتیان آن روز خجسته را جشن می‌گیرند. زادروزش خجسته و شادباش!

ویدیوها از شادمانی‌اشان در کانادا می‌باشد!

۱۳۹۶/۱۱/۸

جشنی به درازنای تاریخ تمدن، جشن سده!

جشن سده جشنی به درازنای تاریخ تمدن بشریت با پیدایش آتش است. ایرانیان در درازنای تاریخ آن روز را با روشن کردن آتش و به پایکوبی نشتن به شادمانی برگزار کرده‌اند. زرتشتیان هم این رسم را تا کنون زنده نگاه داشته‌اند. چه در ایران و چه در جای جای دنیا.

سده‌اتان خجسته، دلهایتان گرم و زندگی‌اتان روشن!

۱۳۹۶/۵/۱۸

بانک جهانیان - نخستین بانک نوین ایرانی، بنیان نهاده شده‌ی یک زرتشتی

شاه جهان یکی از زرتشتیان شناخته شده‌ی دوران خود بود. او با همت خود نخستین بانک نوین ایرانی را به نام بانک جهانیان بنا کرد که به رقیبی برای بانکهای شاهنشانی انگلیس و استقراضی روس در آمد. در آخر و با دسیسه‌ای از سوی رقبا و قدرتمندان وقت از این دنیا رفت. شاه جهان به کمک ستارخان هم شتافت تا ایرانی آزاد را با دیگر ایرانیان بنا نهد!