چه مسرورم امروز را که ميدانم
در ديار ديگري هم صحبتي دارم
چه خوشحالم که گر دورم از او ليکن
از برايش تپنده قلبي درميان دارم
چه سرمستم که با ياد نغز گفتارش
وجودي پر ز مهر در کنار خويشتن دارم
چه سرشارم ز والايي ، ز برنايي
که گر هستم و دانم کز برايش هميمانم
چه زيبايي ، چه رويايي، شدن بودن
به نزديکش و من، در آغوش او همي خارم
چه مستانه بود دردم ز شوق
که رويش همي ماندهاست در يادم
همه دانم بود مستي ، خماري در
فراغش که من نيز همدرد تو ميدانم
چه زيبا ، مستي که با يادش بود
زيبا نگارم ، مهربان يارم ، در يادم
30 و 31 ارديبهشت 83