لحظهي رهايي بسيار زيباست حتي اگر کسي باشد که کمي بهش دلبسته شده باشي و يک کم دلت نياد که ازش جدا شي. فکر کنم همهامان صحنههاي تلخ درگذشت عزيزانمان را به ياد داريم که چگونه از پيش ما رفتند و تنها خاطري از برايمان باقي گذاشتند، بسيار سخت است لحظهي جدايي از يکديگر و چه سختتر خواهد بود هنگامي که از قبل تصميمت را گرفته باشي. ديروز ساعت حدودا11 بود که هاني را آزاد کرديم و از دست ما رها شد و به آزادي رسيد، آزادياي که بايد برايش کمي هزينه پرداخت کند، هزينهي عادت کردن به محيطي بازتر از يک قفس، هزينهي پيدا کردن همصحبتي براي زندگي و ... که فکر کنم همهي آنها را پرداخت خواهد کرد. درابتدا آزادي را باورش نميشد و به مانند ايام در قفس کم پرواز ميکرد که با پريدن از روي شاخهاي به شاخهاي دورتر بود که فکر کنم متوجه شد ديگر چيزي دورش را نگرفته و آزاد است که برود. رفت و به دنبال صداي همنوهان خود گشت.
حس رهايي بسيار زيباست و حس رها کردن زيباتر.
![هاني](https://lh3.googleusercontent.com/blogger_img_proxy/AEn0k_tn3YsRw-NGOqFPK-danuzuyBMqwIgx6qIhkUfSTTAmu2s9TzOaaci-nptYkhZhFYuoZ62egvCnurqWsWMinKMSsOqtImiQ9LtH9wv4HN3jiY7E6C0reLCJNnTplzSQCRTgJpGP4VqZI3KhD8QMu54=s0-d)
حس رهايي بسيار زيباست و حس رها کردن زيباتر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر