دوباره باز همان حس جواني
همان که در يادش بماني
ولي اين بار پر ز اندوه
که از خاطر نتوانيش براني
همان را که گهي در يادش هستي
به يکباره بگويد، باش تا هستي
که او يادش نيايد دعاهايم
به هنگام شبانه از برايش
که گويد من ندارم هيچ به خاطر
و يادش نايد ز من نالههايم
که در هنگام خلوت شبانه
ميکردم به سينهي شب، آسمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر